آترینآترین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

آترین

۲۹ خرداد ۹۲

سلام سلام صد تا سلام آترین عَشَل میخوره؛ آترین با گیتار آواز میخونه؛ خانم قانی میگه پسر مهربون کیه؟ میگه آشرینه؛ خودش یاد گرفته از یخچال آب بخوره(قدش میرسه و مخزن آب رو فشار میده)؛ شنبه آقای روحانی رییس جمهور شدن و با عما و جوجه رفتیم تو خیابونها و چون تو ترافیک موندیم شب اومدن پیش ما خوابیدن؛ یکشنبه خیلی من و بابک خسته بودیم و شام خوردیم و مثلا میخواستیم زود بخوابیم بابک که ساعت ۱۰ و نیم خوابید و آترین جون هم بغل من ۱ ساعتت و نیم مسواک زد و یکبند هم میگفت شَه(مامان شهناز) خوااااام مَه(بابا محمود) خوااااااام سه شنبه هم فوتبال ایران برد و به جام جهانی صعود کرد و ما چون شنبه اصلا برامون درس عبرت نشده بود این دفعه با تجهیزات کامل(برف شا...
29 خرداد 1392

۲۵ خرداد ۹۲

سلام خوببببببب تولد بابک رو هم که سورپرایز کردیم به هوای این که قراره بریم با هم رستوران و آترین رو بزاریم پیش عما و گوجه؛ رفتیم خونشون و یاسی با کیک در رو باز کرد و جای همگی خالی خیلی خوش گذشت فقط آترین حسابی مامانی شده بود و تا یک لحظه از جلوی چشماش دور میشدم کلی مامانی مامانی میکرد. ۳شنبه هم با هانا و ماهان و خاله هاله رفتیم نهار بیرون :باگت و آترین به هاله میگه خاخال و بعدش هم رفتیم با ایل و تبار دفتر همایون که آترین از تو راهرو داد میزد دایی دایی. ۵شنبه هم مهمونی فارغ‌التحصیلی هانا جون بود و به آترین که خیلی خیلی خوش گذشت و کلی رقصید و یک بند صدای آهنگ رو زیاد میکرد خودش رو هم قاطی ماهان و رایان کرده بود و حسابی با بزرگه...
25 خرداد 1392

۲۰ خرداد ۹۲ تولد بابا بابک

بابا بابک مهربون تولدت یه عالمه مبارک میدونی که من و آترین چقدر دوست داریم امیدوارم که همیشه خوب و سالم در کنار من و آترین پاینده باشی میبوسمت از طرف آترین تخس بلای شیطون که دیگه داره یه عالمه حرف میزنه و دل همه رو میبره مثلا شنبه ای که داشتیم مامان و بابا رو میبردیم فرودگاه که برن مکه میگه جونی: یعنی آهنگ ای جونم رو بزار و اینقدر تو ماشین رقصید که خدا میدونه گفتم خوبه مامانی داریم مسافر میبریم مکه با این همه رقص و آواز شعر جدیدش: دست دستی باباش(یعنی دست دسی باباش میاد) فروردین ۹۲: آترین دخمل شده واییییی  اردیبهشت ۹۲: مامی مشته مهربون که جاشون خیلی خالیه این اصلا اون آترینی نیست که نمیخواد به هیج وجه بخوابه ه...
20 خرداد 1392

سلام: 20 خرداد 92

این عکس مربوط به دیشبه که عمو فرید از انگلیس اومده بود ایران و برای تولد بابای آترین دور هم بودیم. اما عکسهای کمی قدیمی تر: "قاچ" همون کیشمیش به زبون آترین مثل خاله یاسی که "دوجه" میشه. وقتی آترین میخوابه معصوم تر از معصوم میشه (عکسهایی مختلف): سرزمین عجایب: جمعه بعد از تعطیلات خرداد 17/3/92 آترین در روز تولد باباش: ...
20 خرداد 1392

۱۱ خرداد ۹۲

۵شنبه خونه دایی همایون بودیم با مامان و بابا و عما و گوجه رایان گیتار میزد و آترین هم قر میداد: شونه شونه دیشب هم نرگس اینا قرار بود بیان خونمون که مهمونهامون اضافه شدن: رضا و نیاوفر؛ محمد و شهرزاد؛ یاسی و محمد؛ نرگس و سروش و لیلا؛ تینا و خشایار آترین هم به آرنیکا میگفت آنا با آرنیکا و مبین حسابی بازی کرد و خودش رو قاطی بزرگا کرده بود و عین این بچه های بزرگ تو اتاقش بازی میکرد ولی با تارا خوب نبود و تا من میرفتم سراغ تارای خوشگل قلنبه سریع خودش رو به من میرسوند و نمیزاشت که من بغلش کنم. حالا ادامه عکسها: این شب برگشتن از آلمانه که آترین دلش واسع ماشینش تنگ شده بود فروردین ۹۲: اینم روزی که سقف اتاق خوابمون ریخ...
11 خرداد 1392

۹ خرداد ۹۲

سلام الان چند روزه که ماهان اومده پیش آترین و آترین هم حسابی خوشحاله و یکبند از صبح داره میگه ماههان ماههانی و حسابی با هم بازی کردن و دیشب ماهان جون رفت خونشون که من فکر میکردم آترین خیلی گریه کنه که خیلی راحت برخوزد کرد و دم در واسش بوس فرستاد. از کارها و حرفهای جدید آترین: تا بابام یا باباش میان میدوه و دمپایی میاره واسشون..... میگه خامَه؛ بشین؛ دوغ خااامممم؛ شیر خااااااام؛ میاد به سمتم که مثلا من رو بوس کنه ولی یهو سرش رو برمیگردونه(مثلا داره شوخی میکنه)؛ show ur teeth  و close ur eyes رو هم یاد گرفته؛ تو ماشین که میشینیم میگه مامانی اواِده خام: بام بام(منظ.وش آهنگ کامران و هومن: تو رو میخوام کنارم) و باید صداش هم تا آخرین درجه ...
9 خرداد 1392

4 خرداد 92

الان چند روزه که تصمیم گرفتیم که آترین دیگه تو جاش بخوابه ٥شنبه خونه دوست بابک امیرحسین پوریوسفی بودیم و شب که اومدیم خونه آترین دوید رفت رو بالشت اتاقش خوابید. بعد هر دو دقیقه یکبار میومد تو اتاق ما و یه چیزی میگفت(چراغ اتاقها رو روشن گذاشته بودیم) و ما میگفتیم آترین سر رو بالشت خلاصه اینقدر رفت و اومد تا آخر سر تو اتاقش خوابش برد و عین آقاها تا صبح هم تو اتاقش خوابید. دیروز خونه مامان اینا نهار بودیم و شب هم خونه محمد و شهرزاد. شب که اومدیم خونه دوباره آتی رفت سرش رو گذاشت رو بالشتش. ولی آخر سر من رو صدا کرد که مامانی من اینو خوام و بالشتش رو نشون داد که یعنی من بردارمش و تخت ما رو نشون داد که بزار اینجا. خلاصه اومد بین ما و تندی هم خو...
4 خرداد 1392

اول خرداد ۹۲

کار جدید آترین مامانم دیروز ازش پرسید آقا پسر اسم شما چیه؟ اونم واسه اولین بار جواب داد: آشرین البته از قبل تا میگفتیم عشق بابا کیه؟ میگفت: آشرینه     جون بابا کیه؟ آشرینه تولد ۱۸ ماهگی آترین گریه به خاطر شمع؟؟؟؟ آترین در کمد  آترین جونم لالا کرده آترین در Oberhausen روی شنها و کنار درختها ...
1 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین می باشد